۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

حمله پاريس : سرطان جهادي ريشه اش در تهران است-به قلم استراون استيونسون در «ديپلومات»

9 ژانويه 2015
گسترش خشونت جهادي در سراسر جهان الهام و روياي آيت الله خميني بود
وحشت كشتار ده روزنامه نگار و دو پليس درپاريس به سادگي آخرين مظهر گسترش اسلام بنيادگرا ميباشد كه ردپاي آن ميتواند در انقلاب ايران وبه قدرت رسيدن آيت الله بزرگ خميني كه در ايران اولين جمهوري اسلامي را پديد آورد جستجو كرد . اعتقادات قرون وسطايي او كه قدرت و اختياراتش مستقيما از جانب خدا مي آيد او را قادر ميساخت كه قدرت فاشيستي مذهبي را اعمال كند كه ميتواند زنداني كردن  و شكنجه را با قدرت اجرا ء كند و بوسيله ترس و خشونت حكومت كند و از اين افراط گري ها با بيان اين كه از جانب خدا آمده است دفاع كند . چيزي شبيه به ” حق الهي پادشاهان ” كه براي قرنها اروپا را در خون فروبرده بود ، و اين بي اعتباري و ناهمخواني تاريخي 74 ميليون ايراني را درخود فروبرده است وتمدن برجسته ايران را به قرون وسطي برگردانده است جايي كه زنان ميتوانند سنگسار شوند و مردان از جرثقالها در ميادين شهرها حلق آويز شوند چرا كه آنها متهم به جنگ با خدا بوده اند .
بعد از اعدام 130 هزار تن از اعضاء گروه اوپوزيسيون مجاهدين خلق در سال 1980 ،خميني شروع به گسترش سرطان بنيادگرايي خود درسراسر خاورميانه كرد . جانشين او آيت الله علي خامنه اي اين انحراف زشت و شنيع از اسلام را با كمك مالي و آموزش و مجهز كردن سازمانهاي تروريستي به صورت بين المللي درسراسر خاورميانه درآورد .
ايران درحال حاضر هژموني خود را در سراسر خاورميانه گسترش داده است و اين موضوع ارزش يادآوري را دارد كه داعش تنها سازمان تروريستي نيست كه از خشونت وخونريزي براي يك خلافت اسلامي در سراسر جهان استفاده ميكند ، بلكه اين اصل قانون اساسي ايران است كه توسط آيت الله خميني ترسيم شده است كه آنها انقلاب اسلامي را با هدف و قصد روشن جهت ايجاد يك خلافت اسلامي صادر ميكنند. تهران به داعش به عنوان رقيب مستقيم سني در جدال براي به بردگي كشاندن جهان در يك فساد قرون وسطايي از دين اسلام نگاه ميكند .
درحال حاضر ايران فقط شبه نظاميان وحشي شيعه را در عراق تامين مالي نميكند بلكه حزب الله در لبنان ، حماس در فلسطين ، بشاراسد در سوريه و شبه نظاميان حوثي دريمن كه صنعا پايتخت يمن را در اواخر سپتامبر اشغال كردند را حمايت و تامين ميكند . حسن روحاني رئيس جمهوري كه معتدل ناميده ميشود همچنين برنامه بسيار گران قيمت غني سازي اورانيوم و ساخت تسليحات هسته اي و خريد موشكهايي پيچيده را تامين مالي ميكند .
سقوط قيمت نفت سبب مشكلات زيادي براي آخوندها شده است . بودجه آينده آنها بر اساس  افزايش قيمت نفت از بشكه اي 112 دلار به بشكه اي 130 دلار برنامه ريزي شده بود . امروز اين قيمت به زير 50 دلار سقوط كرده است و كارشناسان پيش بيني ميكنند كه به 45 دلار هم خواهد رسيد . اين موضو ع در تركيب با تحريمهاي غربي براي تهران فاجعه ميباشد . روحاني خود را در يك تله ناممكن مي يابد . او وقتي كه انتخاب شد متعهد شده بود كه اقتصاد و زندگي ايرانيان عادي را بهبود بخشد . ولي تندروها در تهران درپناه ريختن ميلياردها دلار در اختيار سپاه پاسداران تروريست در فساد زندگي ميكنند . هرچند با سقوط قيمت نفت ، روحاني  در ماه گذشته اعلام كرد كه 50 درصد بودجه سپاه پاسداران افزايش يافته است كه با اين حساب بودجه آن سر به بيش از 5 ميليارد دلار ميزند كه بيشتر از نيمي از كل بودجه دفاعي ايران است كه خود اين بودجه در ماه گذشته به ميزان 33 درصد افزايش يافته است .
اين مبلغ كه در حروف كوچك مدفون شده است بيشتراز 2.5 ميليارد يورواست  كه مستقيما به قسمت ساخت وساز و مهندسي سپاه كه به خاتم الانبياء شناخته ميشود ريخته ميشود كه يك وسيله نقليه كج براي توزيع سخاوتمندانه در سلسله مراتب سپاه پاسداران است .
ايران به سادگي تحمل اين موضوع را ندارد . 74 ميليون ايراني مواجه با فروپاشي اقتصادي ميباشند . مردم خسته هستند . آنها نميخواهند منفورين بين المللي باشند ، يك خروش و اعتراض پنهاني در فضا وجو دارد ، قيمت نان به ميزان 30 درصد در ماه گذشته افزايش يافت و محتملا يك قيام عمومي ديگر در چشم انداز ميباشد . تحريمها و سقوط قيمت نفت ضربه سختي ميزنند . و الان زماني است كه غرب بايد از اوپوزيسيون ايران و دامن زدن به  تغيير رژيم حمايت كند . غرب بايد به مردم ايران كمك كند كه اين آخوندهاي ستمكار را سرنگون سازند و آزادي و صلح و دمكراسي در ايران را برقرار سازند .
گسترش خشونت جهادي درسراسر جهان روياي آيت الله خميني بود . وراه مقابله با اين وقاحت و زشتي نميتواند فقط بر معلومات اطلاعاتي و دستگيري هاي پراكنده تكيه كند . سرطان اوليه بايد به وسيله جراحي در قلب آن در تهران درمان شود و به جاي آن يك اسلام مدرن و ملايم كه توسط خانم مريم رجوي و شوراي ملي مقاومت ايران او نمايندگي ميشود در ايران جايگزين شود .

·        استراون استيونسون يك عضو سابق پارلمان اروپا در فاصله سالهاي 1999 تا 2014 و همچنين رييس رابطه با عراق در اين پارلمان مي باشد. وي هم اكنون رييس گروه آزادي براي عراق (EIFA) مي باشد.

۱۳۹۳ آبان ۳۰, جمعه

”ري” و ”تريتا” (در مورد مواضع ري تكيه و تريتا پارسي)

 محمد اقبال
توضيح ضروري. اين مقاله سه سال و نيم پيش وقتي كه در اشرف بودم نوشتم و همان موقع منتشر شد. اما امروز با ديدن موضعگيريهاي دو نامبرده ديدم چه بسا به خواندنش بيارزد.
بشر جائز الخطاست به‌ويژه اگر از بي‌اطلاعي باشد. راستش را بخواهيد من تا مدتها فكر مي‌كردم اين تريتا پارسي و ري تكيه يك زوج ايراني آمريكايي هستند. علت هم تشابه بسيار بالاي مقالاتشان با هم بود. اما در يك مطلب انگليسي عكسي از ”تريتا” را با يك قبضه ريش ديده متوجه شدم كه اشتباه مي‌كرده‌ام. كم كم فهميدم اينها در واقع نمايندگان مقام معظم رهبري در آمريكا هستند و بنياد ”علوي” دارند و لابي‌هايي به‌چه گستردگي... و داستان بيخ‌دارتر از اين حرفها است.

صبح در كيهان شريعتمداري مقاله‌يي را خوانده بودم با عنوان ”برادر خوانده‌هاي القاعده چرا در راهروهاي كنگره رژه مي‌روند؟” به قلم تريتا پارسي. اصل مقاله را در هافينگتون پست ديده و عمدا نخوانده بودم. كيهان به نقل از تريتا از يك معامله گسترده با ”گروهك تروريستي منافقين” خبر داده و نوشته بود ”اين اقدام، هرچند که به نام حمايت از جنبش سبز انجام مي‌شود اما به ضرر بقيه گروههاي اپوزيسيون تمام خواهد شد”. واقعا كه ”برادر حسين” تيرخلاص‌زن و اين تريتا چقدر دلشان به حال ”بقيه گروههاي اپوزيسيون” سوخته است!. شب هم در كنار ساير اشرفيان جلسه استماع كنگره در 16 تير را نگاه مي‌كردم كه رسيد به حرفهاي ”ري تكيه”. طبيعي بود كه با غر و لند بچه‌ها روبرو شود. اما من به دقت گوش دادم. بعدش كه تمام شد يك مروري كردم. پاك مهمل مي‌بافت: متن كامل در سايت مجاهدين موجود است، اما بياييد با هم نگاهي به سرتيترهاي اين مهملات بيندازيم: ”مجاهدين در دهه 1960 در ايران به عنوان يکي از بسيار گروههاي اپوزيسيون[!!] عليه شاه بنيانگذاري شدند... خودشان را با ماهيت ايدئولوژيهاي مختلط با دگمهاي نامتجانس متمايز کردند[!!]... مارکسيسم از گستره مراحل تاريخ و از لنين اهميت تشکيل يک حزب پيشرو و...” بعد يك مشت اراجيف ديگر در مورد ”فلسفه بنيادين و اسلام شيعه و شهادت و ارجحيت جنگ چريكي و خشونت و ضديت با امپرياليسم و ويت كنگ و راديكال و استثمار و فلسطين و ويتنام.

و بالاخره نتوانست اين يكي را اذعان نكند كه : ”بايد تأکيد شود که در تمامي دوران دهه ۷۰ مجاهدين حمايت زيادي در ايران داشتند به‌خصوص در ميان روشنفکران و کارگران، پيام مقاومت و سابقه مقاومتشان در برابر شاه خيلي از توده‌ها را جذب کرد.

حالا اين ”خيلي از توده‌ها” ببينيم چه‌شدند؟: ”نقطه چرخش مجاهدين در سال ۱۹۸۱ بدشانسي براي ايران [!!!] بود که رژيم مذهبي درگير يکي از بي‌رحمانه‌ترين سرکوبها و اعدام بسياري شد[!!]”.. بعد هم دوباره به رله حرفهاي اطلاعات آخوندي پرداخت كه: ”پرسنل مجاهدين عليه رژيم ايران در کنار عراقيها جنگيدند... با توجه به فرهنگ ملي‌گرايانه [!!] ايرانيها اين اعمال به‌عنوان خيانت عليه وطن [!!] تلقي مي‌شد...”.

البته در پايان لطف ”آقا رضا” (ري) شامل حال ما اشرفيان شد و افاضه فرمود: ”سؤالي که باقي مي‌ماند اين است که با ساکنان کمپ اشرف چه بايد کرد؟. بسيار کار اشتباه و غيراخلاقي خواهد بود که آنان را با اجبار به ايران بفرستيم”. واقعا كه دست شما درد نكند. ولي خوب البته اينجايي كه نشسته بود اين حد از انعطاف را نياز داشت، وگرنه با آن سوابقي از مجاهدين كه برشمرد و باب فيلنر هم به‌كنايه و البته با زبان خودش گفت ”باباجان ما را ترساندي!”، بايد هم‌چون خود ”امام خميني” و مقام معظم خواهان تمام كش كردن حتي مجروحينمان در اشرف تا نفر آخر مي‌شد.

مي‌گويند شغالي از قاطري پرسيد پدرت كيست؟، قاطر برخلاف هميشه پاسخ داد: پدر من الاغ و مادرم اسب است! اما تو شغال خونخوار ديگر اين سؤال را نكن كه خودت دچار بحران هويت هستي و معلوم نيست بالاخره سگي؟، روباهي؟...

موجودات دورگه استعماري ارتجاعي هم انواع مختلف دارند.

محمد اقبال تير 1390

۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

اوباما در مصاحبه با سي بي اس: در مذاكرات هسته‌يي با رژيم ايران، «شكاف بزرگي» وجود دارد و مشخص نيست كه اين مذاكرات به نتيجه برسد... اسد بايد ازقدرت كنار برود

همزمان با شروع دور جديد مذاكرات با رژيم ايران در مسقط پايتخت عمان، باراك اوباما رئيس‌جمهور آمريكا در مصاحبه با تلويزيون سي.بي.اس تأكيد كرد در مذاكرات هسته‌يي با رژيم ايران، هم‌چنان «شكاف بزرگي» وجود دارد و مشخص نيست كه اين مذاكرات به نتيجه برسد.
اوباما طي مصاحبه‌يي با تلويزيون سي.بي.اس. دربارة مذاكرات با رژيم ايران، گفت: «اكنون سئوال اين است كه آيا خواهيم توانست آخرين شكاف را هم بياوريم تا ما تضمين‌هاي قابل تأييد داشته باشيم كه آنها نمي‌توانند سلاح هسته‌يي توليد كنند. هم‌چنان شكاف بزرگي وجود دارد و  شايد نتوانيم به آن نقطه برسيم».
اوباما در پاسخ به سئوالي دربارة نامه‌نگاري به خامنه‌اي گفت، «من معمولاً دربارة هيچ‌ يك از ارتباطاتي كه با رهبران مختلف دارم، اظهار نظر نمي‌كنم».
وي اضافه كرد ، آمريكا تحت هيچ عنواني، مذاكرات هسته‌يي را به نبرد عليه داعش مرتبط نخواهد كرد.
به گزارش سي.بي.اس. اوباما تصميم به دو برابر كردن تعداد مشاوران نظامي آمريكا در عراق را علامت يك مرحلة جديد در نبرد عليه داعش در سوريه و عراق دانست.
اوباما در بخش ديگري از اين مصاحبه گفت، آمريكا هم‌چنان بر اين باور است كه بشار اسد بايد از قدرت كنار برود.

وي دراين مصاحبه مسئوليت شكست حزبش در انتخابات كنگره  را برعهده گرفت.
شروع  مذاكرات رژيم و آمريكا در مسقط، هراس ديكتاتوري آخوندي در تنگناي بحران اتمي
عراقچي: بازگشت به شرايط قبل از توافق ژنو، يك سناريوي بسيار خطرناك خواهد بود.
ظريف: تا زماني كه روي همه موضوعات توافق نكنيم، بايد هيچيك از موضوعات را حل شده فرض نكنيم.
يادآوري مي شود كه روز يكشنبه 10 نوامبر مذاكرات هسته‌يي ميان آمريكا و رژيم ايران در مسقط پايتخت عمان برگزار شد.
در اين مذاكرات، جان كري وزير خارجة آمريكا با جواد ظريف وزير خارجة رژيم آخوندي و كاترين اشتون مشاور اتحادية اروپا ديدار و گفتگو كرد.
هم‌زمان با ورود كري به عمان يك مقام ارشد آمريكايي گفت، هدف پيشرفت براي رسيدن به ضرب‌الاجل 24 نوامبر است.
خبرگزاري فرانسه، گزارش داد: «به‌رغم نزديك‌شدن ضرب‌الاجل، (رژيم) ايران و كشورهاي پنج به علاوة يك... بر سر اين‌كه برنامة هسته‌يي (اين رژيم) بايد داراي چه ظرفيت‌هايي باشد، فاصلة بسياري از هم دارند».
خبرگزاري فرانسه با اشاره به تأثير نتايج انتخابات سناي آمريكا بر مذاكرات، مي‌افزايد: «اگر گفتگوها طي هفته‌هاي آينده بي‌نتيجه بماند، گمان مي‌رود كنگره با تحريم‌هاي جديد عليه (رژيم) ايران، واكنش نشان بدهد».
در ادامة اين مذاكرات، روز سه‌شنبه مديران سياسي پنج به‌علاوة يك در اجلاسي به رياست كاترين اشتون در مسقط ديدار مي‌كنند.
قرار است دور آخر مذاكرات قبل از پايان مهلت 24 نوامبر نيز، از 18 نوامبر در وين اتريش آغاز شود.
به گزارش تلويزيون شبكه خبر رژيم، ظريف وزير خارجه رژيم حاكم بر ايران در آستانه اين مذاكرات بر وجود اختلافات بين طرفهاي مذاكره تاكيد كرد و گفت: « تا زماني كه روي همه موضوعات توافق نكنيم، بايد هيچيك از موضوعات را حل شده فرض نكنيم. مهمترين موضوعاتي كه در بين موضوعات حل نشده باقي مانده، يكيش پذيرفتن اين واقعيت توسط كشورهاي غربي و بويژه امريكاست كه تحريمها قسمتي از راه حل نيست بلكه قسمتي از مشكله و هيچوقت كمكي به حل موضوع نكرده و موضوع دوم هم موضوع حجم غني سازيه».
عباس عراقچي، معاون وزير خارجه رژيم نيز در مصاحبه با تلويزيون حكومتي العالم به زبان عربي بار ديگر بر نياز رژيم براي دستيابي به توافق اتمي تأكيد كرد و گفت: هيچ‌كس خواستار بازگشت به شرايط قبل از توافق ژنو نيست؛ زيرا اين براي همه، يك سناريوي خطرناك خواهد بود. عراقچي گفت، ما اين جديت را داريم و به دنبال توافق هستيم. روز پنجشنبه اوباما گفته بود كه اعمال تحريمها باعث تغيير سياست رژيم در مذاكرات شده است.
محمد اقبال Mohammad EGHBAL

۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

روزي كه پرويز ثابتي به سلولم آمد

محمد اقبال

محمد اقبال - اواخر دهه 50 شمسي-تهران
از كتاب خاطراتم «ياد»
37 سال پيش در چنين روزي، 8 مهر 1357، براي چندمين بار از سال 1348 كه تازه وارد دانشگاه شده بودم، دستگير شده و به زندان كميته ضد خرابكاري منتقل شدم. برخلاف سابق ديگر خبري از شلاق و شكنجه نبود. ولي منوچهري يك بازجويي اساسي همراه با تهديد از من كرد و برگه ها را خودش پر كرد و گذاشت جلويم كه امضا كنم كه البته نكردم و گفتم وكيل مي خواهم.
اما آخر شب با كمال تعجب ديدم اوضاع چرخيد و يك هيأت عاليرتبه شامل پرويز ثابتي همراه با عضدي رييس كميته مشترك (با نام اصلي محمد حسن ناصری) و حسين زاده (با نام اصلي عطار پور) و بازجويم منوچهر وظيفه خواه (با نام مستعار منوچهري) و يك نفر ديگر كه نشناختمش به سلولم آمدند و حسابي تحويلمان گرفتند. جالب اينجا بود كه خودشان را (البته با نام مستعار و پيشوند دكتر) معرفي هم كردند. عضدي افسر نگهبان را دعوا كرد كه چرا در سلول انفرادي «آقاي مهندس» را بسته!! دستور دادند سيگارهاي مرا بياورند و تحويل بدهند. سؤال كردند كمبودي دارم يا ندارم؟... البته تعارفات بلافاصله بعد از رفتنشان دود شده به هوا رفت، در سلول را بستند، سيگاري نياوردند و همه چيز برگشت به روال معمول اما يك اتفاقي افتاده بود كه من نمي دانستم. به اين ملاقات كه در سلول من در بند يك زندان كميته مشترك واقع شد، و علت آن، بازخواهم گشت.
كساني كه در سلول به ملاقات آمدند
پرویز ثابتی مسئول اول اداره کل سوم ساواک و رئیس ساواک تهران يا همان مقام امنيتي كه در سالهاي قبلش مي آمد و پيروزيهاي ساواك را برمي شمرد، بود.
ثابتی معتقد بود در اعتراض به راديو بی بی سی که به نظر وی وقایع ایران را بزرگنمایی می‌کرد باید سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس بسته شود. اما شاه و دیگران نظر وی را بچه‌گانه تلقی مي كردند. ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) ۹ و به عبارتی ده اداره کل داشت. پرویز ثابتی در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره یکم از اداره کل سوم رسید، سال ۱۳۴۹ معاون دوم اداره کل سوم بود و سال ۱۳۵۲ مسئول اول اداره کل سوم ساواک موسوم به امنیت داخلی شد. اداره کل سوم، جدا از دفتر و بخش مستقل بازجویی، هفت اداره مجزای دیگر را نیز در برمی‌گرفت و هرکدام بخشهای عریض و طویل داشت.
«زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری» در ردیف یکی از ادارات کل سّوم بود و واحد اطلاعاتی، اجرایی و پشتیبانی اش هر کدام از دوایر گوناگون تشکیل می‌شد و با یک اداره ساواک برابری می‌کرد.
من خودم اين صحنه را نديده بودم اما بارها از ياران و همرزمان شنيده بودم كه ثابتي بسيار از صداي شكنجه شده ها لذت مي برد و به همين خاطر عضدي قبل از اين كه ثابتي وارد محوطه كميته شود، همه بازجوها و شكنجه گرها را مجبور مي كرد كه زندانيان را شكنجه كنند.
اما جريان دستگيري من
بامداد روز جمعه 17 شهريور 1357 در تهران حكومت نظامي اعلام شد و به دستور شاه تظاهركنندگان بي دفاع را در ميدان شهدا (ژاله) به رگبار بستند. بر اساس طرح ساواك براي حكومت نظامي عصر روز 17 شهريور 1357 ساواك شروع به دستگيري فعالان سياسي و چهره هاي شناخته شده آن زمان كرد. به علت ارتباط گسترده ام با خبرنگاران خارجي من نيز در شمار افرادي بودم كه به خانه مان در چهارراه مختاري شاپور تهران ريختند. چون پيشاپيش حدس مي زدم، مخفي شده بودم.
هر روز يك كاميون حكومت نظامي مي آمد و سر كوچه متوقف مي شد و افراد ساواك و مأمورين حكومت نظامي از خودرو پياده مي شدند و به خانه حمله مي كردند. توي خانه برادرم مجاهد شهيد عارف اقبال كه در 30 خرداد 60 به شهادت رسيد و برادر ديگرم محمود، مانده بودند. پدر و مادر و سايرين خانه را ترك كرده بودند.
ساواك و مأمورين حكومت نظامي هر روز مي ريختند توي خانه و با خنده و تمسخر دو برادرم كه توي حياط تخت پهن كرده و عمدا دراز مي كشيدند، مواجه مي شدند.
عاقبت در 37 سال پيش در چنين روزي بعد از 21 روز كه به قول ساواك «متواري» بودم، دستگير شدم.
گزارشهاي مربوط به اين دستگيري و آزادي متعاقب آن را كه عزيزي لطف كرده و برايم يافته است توسط «مركز اسناد انقلاب اسلامي» در ميان مجموعه اسناد ديگري در چندين جلد در ايران منتشر شده است. البته خدا مي داند چه قسمتهايي از زير تيغ سانسورچيها و جلادان اين مركز سالم مانده است...
پرويز ثابتي گزارش اقدامات مشعشع خود را ذكر كرده كه: نامبرده (من، محمد اقبال) «با انجام یک سلسله اقدامات عملیاتی بوسیله منابع فنی مورد شناسائی واقع... و دستگير و بازداشت گرديد» دستگيري من را البته با گويش خودش از بازجويي من، براي دربار و شاه، به صورت خلاصه، تهيه كرده. در گزارش موارد متعدد غلط وجود دارد.
بخش مربوط به دستگيري با امضاي پرويز ثابتي مندرج در «بولتن ویژه گزارش از فعالیتهای کمیته مشترک ضد خرابکاری از 9 تا 12 مهر 57»:
«ب- دستگیری یکی از اعضاء متواری جبهه باصطلاح ملی در تهران. محمد اقبال (مهندس) ‌که بر اساس گزارش منابع اطلاعاتی ساواک از اعضاء جبهه باصطلاح ملی معرفی و در جریانات اخیر فعالیتهای حادی در زمینه تحریک مردم نسبت به ایجاد آشوب و بلوا انجام و متعاقب برقراری حکومت نظامی در تهران و حومه بعلت بیم از دستگیری محل کار و سکونت خود را ترک و همچنان به تحریکات سوء خود ادامه داده و موجبات بدبینی اطرافیانش را نسبت به اقدامات دولت فراهم مینمود، با انجام یک سلسله اقدامات عملیاتی بوسیله منابع فنی مورد شناسائی واقع و در تاریخ 1357/7/8 هنگامیکه بمنزلش مراجعه نموده بود بوسیله مامورین کمیته مشترک ضد خرابکاری دستگیر و بازداشت گردید. متهم یاد شده ضمن اعتراض به بازداشت خود عنوان مینماید، خود را در شرایطی نمی‌بیند که تحت تعقیب قرار گیرد زیرا تنها در تظاهرات خیابانی عید فطر و راهپیمائی بعد از آن شرکت و چون شدیدا به قانون اساسی معتقد و حکومت نظامی را مغایر با آن میداند لذا به بازداشت خود معترض میباشد. مشارالیه در بازجوئیهای معموله به دادخواستی که جهت دادستان تهران در زمینه اعتراض به دستگیریش از طرف مامورین تسلیم داشته اشاره و اضافه مینماید که شرایط کنونی ایران مانند سالهای گذشته نیست. در حال حاضر از هر خانواده‌ای فرد عزیزی از دست رفته و این ملت با کلمه فضای باز سیاسی و این قبیل بازیها خاموشی نمیگیرد. این همان مردمانی هستند که بتصدیق روزنامه‌های خودتان گل برای ارتشیان پرتاب میکردند و آنها را بوسه‌باران مینمودند. بنگرید که خشونتها چه میکند. چند میلیون نفر در راهپیمائی حتی دست به شکستن یک شیشه نزده‌اند ولی فردا برویشان آتش گشوده شد. بازجوئی از شخص موصوف که از اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر و کمیته دفاع از حقوق زندانیان نیز میباشد، همچنان ادامه داشته و نتایج حاصله متعاقبا باستحضار خواهد رسید».
بولتن ويژه گزارش فعاليتهاي كميته مشترك
علت آمدن ثابتي به سلول من براي ملاقات چه بود؟
اما جريان آمدن پرويز ثابتي و عضدی و منوچهري شكنجه گر و حسين زاده چه بود؟
رژيم آن موقع خيلي از «رسانه هاي بيگانه» وحشت داشت. خبر دستگيري من بلافاصله از سوي رويتر و يونايتدپرس اينترنشنال (يو پي آي) و چند خبرگزاري ديگر مخابره شده بود. راديو بي بي سي (همان آيت الله بي بي سي مشهور) نيز همان شب طي گزارش مشروحي از اوضاع آن روز، خبر دستگيري مرا اعلام كرد.. اين باعث شد كه با اين كه ثابتي خودش اهل اين حرفها نبود و طرفدار شدت عمل، به دستور دربار عمل كند و بلافاصله به ديدار من بيايد. صبح روز بعد كه با كمال تعجب ملاقات دادند، همين كه از افراد خانواده ام شنيدم كه بي بي سي گفته و خبرگزاريها مخابره كرده اند، فهميدم كه موضوع ترس و وحشت ديشب سران ساواك و آمدنشان به ملاقات من از چه قرار بوده است.
خبر مشروح بي بي سي فارسي مندرج در بولتن محرمانه خبرگزاري پارس
گزارش بي بي سي را «بولتن محرمانه خبرگزاري پارس» شاه، كامل آورده است:
«بخش فارسی رادیو لندن - ساعت 20.15 - 1357/07/08 در ایران بدنبال دعوتی که برای اعتصاب فردا صورت گرفته است، مقامات حکومت نظامی هشدار داده‌اند که با هرگونه وقفه در امور کشور مقابله خواهند کرد... در آستانه اعتصاب فردا پلیس امنیتی ایران در اقدام دیگری یکی از اعضای برجسته کمیته ایرانی دفاع از زندانیان سیاسی آقای محمد اقبال را دستگیر کرد».

داستان انتقالم به بند عمومي در طبقه سوم كميته مشترك (بند 5) و بسياري از آخوندهاي نشان دار از جمله مهدوي كني و هادي خامنه اي (برادر كوچكتر ولي فقيه) و آخوند حجتي كرماني و آخوند مفتح و آخوند رباني املشي در آنجا بودند را بعدا خواهم آورد. فقط در يك كلام تعادل قوا در رابطه با آن جوان كه من باشم چرخيده بود و من هم خوب اين را مي فهميدم. اين بود كه فرياد مرگ بر شاه را وسط راهرو سر مي دادم، بازجوها كه خوب تعادل را فهميده بودند خودشان را به نشنيدن مي زدند و يا در بازجويي خصوصي التماس كه سر ما را بر باد نده... اما از اين جالبتر حال و روز آخوندها بود كه شعار مرگ بر شاه قبل از ساواك تن آنها را به لرزه درمي آورد!. آخوندهاي بزدل رنگ از رويشان مي پريد و قبض روح مي شدند و فقط مانده بود كه به دست و پايم بيفتند. بارها با التماس مي گفتند كه «آقاي مهندس ترا به خدا رعايت حال ما را بكنيد، ما زن و بچه داريم».
آخوندهايي كه با هم در كميته بوديم
ثابتي جنايتكار در آبان ۱۳۵۷ ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد و در آنجا به فعالیت اقتصادی اشتغال داشته است. عضدي در آمريكا است. حسين زاده احتمالا در اسرائيل است. منوچهري بازجويم در طي ساليان قبل از انقلاب گريخت و در تابستان 1360 در حالي كه در لندن درخواست ويزاي آمريكايش رد شده بود خودكشي كرد.
مهدوي كني رياست جمهوري (موقت) و چندين وزارت و دو دوره رياست مجلس  را طي كرد و دست آخر شد رييس مجلس خبرگان و الآن با مرگ دست و پنجه نرم مي كند. هادي خامنه اي مشغول چپاول است و در جناح مخالف برادرش ولي فقيه پوشالي. حجتي كرماني هنوز همان دايناسور است با همان عقايد. مفتح را فرقان زد. رباني املشي مرد. راستي داشت يادم مي رفت: «آيت الله دستغيب» كه بعدا شد امام جمعه و نماينده خميني دجال در شيراز كه «صد پاره شد ديگر نمي آيد» نيز در جمع ما بود و با هم آزاد شديم. سند بولتن ويژه كميته مشترك و گزارش راديو بي بي سي و سند مركز اسناد كه اسامي آزاد شدگان آمده است كه همان افراد ذكر شده در ميانشان هستند و ساير عكسها و اسناد مربوطه را در صفحه فيس بوك و وبلاگم گذاشته ام.
تا فرصتي ديگر و نقل نوشته يي ديگر از «ياد».
كيهان هوايي -اسامي زندانيان آزاد شده
(همه روزنامه هاي آن روزگار درج كرده بودن)

۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه

حيوان ليبرتي

محمد اقبال
ایرما گریز (Irma Grese)، شكنجه گري در اردوگاه های کار اجباری نازی كه از او به عنوان «فاحشه بلسن» يا «حيوان آشويتز» ياد مي شد، دومين درجه بالاي زنان در اردوگاه آشويتز را به خود اختصاص داده بود. به شهادت ناظران او از روشهاي عاطفي براي شكنجه زندانيان استفاده مي كرد و با خونسردي از اين كار لذت مي برد.



حال با هم به كدهاي زير نگاهي بيندازيم: 
«مرگ در كمين ساكنان ليبرتي نشسته است»، «موضع گیری نیم بند مجاهدین در قبال سخنان لاریجانی!»، «توطئه و معامله بر سر جان ساکنان لیبرتی موقوف!»، «قابل توجه است که هنوز مجاهدین هیچ موضع گیری در این رابطه انجام نداده اند! هیچ موضع گیری در قبال خروج سریع ساکنان لیبرتی از عراق نیز دردستور کار نیست!»، «یا این سکوت به این معنا است که هر حادثه ای در این شرایط برای ساکنان لیبرتی رخ دهد بار دیگر تنور شوی سالانه را با انبوه سیاهی لشگر لهستانی، آفریقایی، عرب و هندو و ..... تعدادی هم ایرانی بیشتر و بیشتر داغ خواهد کرد!»... «داستان دستگیری و آزادی که برای رئیس جمهور برگزیده و همراهان در یازده سال پیش رخ داد و از قرار برای مجاهدین در طی این مدت بسیار نان و آب دار بوده است! فعلا مهمتر است!! داستانی که البته باعث شد خانم رجوی از مخفیگاه خود در فرانسه بعد از خروج پنهانی از عراق زیر نور پروژکتورها بیرون بیاید! البته که چنین امکانی برای ساکنان بیمار و خسته کمپ لیبرتی بعد از دهها سال هنوز فراهم نشده است!»، «تا کی سکوت کنیم تا شاید روزی مجاهدین تصمیم بگیرند و شعار انتقال فوری ساکنان لیبرتی را در راس خواسته هایشان قرار دهند!؟»، «چرا تحصن ها و تظاهرات خود را بجای متمرکز کردن روی مسائل تبلیغاتی بر روی خروج آنها متمرکز نمیکنید!؟»، « مجاهدین باید بفوریت از هر راه ممکن، امکانات خروج فوری ساکنان لیبرتی از عراق را فراهم کنند و از خانواده های آنها برای این انتقال کمک بخواهند. مجاهدین باید تمام امکانات ارتباطی، وکلا، مالی، و تجمعات خود را در جهت خروج هر چه سریعتر ساکنان لیبرتی بکار گیرند.»، «بروید باز بر علیه ما دست بکار شوید و خانواده های به عزا نشسته این عزیزان را بیاورید که در عزایشان بجای استراتژی به گل نشسته مجاهدین، ما را و کمپین را نشانه بگیرند! یا بروید عزیزان ما را بر علیه ما به میدان بیاورید تا در خانواده ها بخیال باطل خود تخم نفرت بپاشید!»، «ولی بدانید که استراتژی خون شما همچنان که استراتژی اعدام و شکنجه رژیم جمهوری اسلامی به انتها رسیده است. و هر دو در انتهای نبردی که فقط عاشق ترین زندگان در آن بخاک افتادند، محو خواهید شد».
متون بالا بخش بسيار كوچكي از لجن پراكنيهاي حيوان ليبرتي عليه اشرفيان قهرمان بود. خوب چه كسي مي تواند بيشتر از اين حيوان، عاطفه اقبال، ساكنان ليبرتي از جمله اعضاي خانواده خود را اين چنين به هر بهانه يي و به طور 24 ساعته شكنجه كند؟
مقاله پسرم طاهر اقبال اشرفي قهرمان ساكن ليبرتي را خوانده ايد و از آنچه در آن مطلب آمده مطلع هستيد. او بعد از مقاله با من تماس تلفني گرفت. دومين تماس طاهر بعد از خروج من از ليبرتي بود. و من كه دشواريهاي تماس را مي دانستم، خوشحال از جبران دوري يك ساله.. اما اين شادي و احوال پرسي اوليه پدر و پسر دوامي نيافت، طاهر شروع به صحبت كرد و شرح شكنجه يي كه بر او تحت نام خانواده رفته است را داد.. 
براي طولاني نشدن كلام ساير صحبتها را نمي نويسم و نوشته طاهر خود به خوبي گويا است... ساير گفتگوهاي يك پدر و پسر نيز نيازي به ذكر در اينجا ندارد... فقط همين را بگويم كه گرچه طاهر همچون ساير همرزمانش در يك زندان به سر مي برد و به طور 24 ساعته در معرض بمب و موشك و قتل عام قرار دارد و همچنين زير تيغ كين حيوان ليبرتي و همپالگيها، اما از او جز يك روحيه آموزنده مبارزاتي و جنگندگي تمام عيار هيچ چيز ديگر در نيافتم و جز زيبايي و صبر و پايداري هيچ نديدم.
حالا خطاب به اين پليدك كه اكنون عبرت روزگار شده است و آن پليدك ديگر و شوهرش و ساير همپالكيهاي سر در آخور اطلاعات آخوندي مي گويم: گفته بوديد اين برادر بزرگتر را جوابش را نمي دهيم، تا وقتي به «جهان آزاد» بيايد و رو در رويمان بنشيند... و من گفته بودم كه واي به روزتان اگر يك روز بياييم. خوب ديديد آمديم و جز يك «تف» همانگونه كه گفته بودم نصيبتان نشد؟ حالا منت كشي را به اوج برسانيد، مصاحبه هاي مرا در صفحات فيس بوكتان با دستكاري چاپ كنيد، خاطرات كودكي را با عكسهايي را كه با من داريد و از آلبومي كه متعلق به من بوده دزده ايد چاپ كنيد، ولي در نهايت هيچ چيزي جز ننگ و نفرت نصيبتان نخواهد شد. 
برويد ذيل مقالاتي كه بريده مزدوران با خط و ربط اطلاعات آخوندي عليه من مي نويسند بزدلانه با نام مستعار «م. بارون» و «آرش پيروز» كه هر دو معرف حضور هستند، كامنت بنويسيد. 
آن شاعرك پليد فضولات خوار همپالگي تان وقتي اولين مقالات مرا در خارجه خوانده بود آنچه را كه شايسته خودش بود نثارم كرده و از جمله تعارف را كنار گذاشته و تأكيد كرده بود كه «بهتر است فلاني برگردد همانجا كه بوده به درد اينجا نمي خورد»... آري الآن كه هنوز متأسفانه تعداد قابل ملاحظه يي از ليبرتي نيامده اند، واي به روزي كه عدد قابل توجهي از ساكنان ليبرتي در «جهان آزاد» باشند، دماري از روزگارتان اين زندانيان رها شده از زنجير درخواهند آورد كه در تواريخ بازهم بنويسند.
به همين دليل است آن حيوان ليبرتي، خواهر ژنتيكي من عاطفه اقبال، ماماچه پليدك، كه كمپين انتقال راه انداخته بود براي اختلال در جابجايي ساكنان ليبرتي و اتفاقا بيشترين ممانعت و اختلال را تا آنجا كه مي شد در تأخير و انتقال اين عزيزان به خارج از آن زندان كرد بدون اين كه حتي يك نفر در اثر اين كمپينهاي نشان دار اطلاعات آخوندي جابجا شود، آري به همين دليل است كه همچون كركس و كفتار در انتظار مرگ پيشتازان رهايي و آزادي مردم ايران لحظه شماري مي كند تا بلافاصله مرثيه خود را سردهد: 
كركس گفت 
سياره من زمين بي‌همتايي كه در آن
مرگ، مائده مي‌آفريند
... انسان سخني نگفت
تنها او بود كه جامه به‌تن داشت و آستينش از اشك تَر بود.
پابلو نرودا
آري كافي است كه راضيه كرمانشاهي بدرود حيات بگويد، تا حيوان ليبرتي وارد شود و شكنجه رواني را از فاصله دور در حق زندانيان ليبرتي شروع ‌كند و نمك بر زخم فرزند عزاداراش بپاشد و عزيزانش را و به ويژه دل رييس جمهور برگزيده مقاومت را كه صاحب اصلي عزاست خون كند. تف و لعنت بر تو و همپالگي هايت. به راستي حيوان ليبرتي هستي. 
آن پليدك در اين فاصله پرده دريهاي بسيار كرده است، هر فرصتي را براي زدن نيشي به مقاومت خونبار و ساكنان ليبرتي مغتنم شمرده است و رذالت و دنائت درونش را بر روي مبارزان شريف راه آزادي پاشيده است. من به هيچ كدام از آنها جواب نداده ام. گرچه حرف داشته ام. اما هر عوعوي سگي را كه نبايد جواب داد.
چهار سال پيش در سال 1389 در بحبوحه حملات خونبار به اشرف وقتي اولين نامه هاي ماماچه پليدك را ديدم در وضعيت دشواري قرار داشتم، از يك طرف مجروحين و بيماران و محاصره و بلندگو و فشارهاي روزمره رواني، از يك طرف يك بيماري كه بايد هر روز تحت شكنجه به بيمارستان مي رفتم و مزدوران مالكي تا مي توانستند جلوي انجام عمل جراحي و اقدامات درماني را مي‌گرفتند و نهايتا هم به نقطه برگشت ناپذير رساندند و هنوز هم از همان بيماري رنج مي برم، و مشكل ديگري كه بماند تا جاي ديگر بازگو كنم... 
از طرف ديگر هم در صورتي كه در برابر گندگاو چاله دهانيهاي ماماچه پليدك موضعي نمي گرفتم، بخواهم يا نخواهم، همچون خودش، هم جبهه با اطلاعات آخوندي مي شدم... در آن بحبوحه يك روز به ياد دوران كودكي افتادم، عاطفه هشت سالي از من كوچكتر است. او را بغل مي كردم، با هم به مسافرت مي رفتيم، يا در برنامه هايي مشتركا شركت مي كرديم.
آن پليدك ديگر نيز يك سالي از من كوچكتر است. در كودكي مثل هر خواهر و برادر هم سن و سالي با هم بسيار نزديك بوديم، يادم هست مي رفتم سينما و فيلمهاي سينمايي را به دقت نگاه مي كردم كه به او شرح دهم.. خاطرم هست بچه كه بود هميشه سر سفره كنارم مي نشست و چون كم غذا بودم وقتي كنار مي كشيدم بعد از سؤال اين كه «ممد نوخوري» (محمد نمي خوري؟) شريك شام و نهار من مي شد. و صدها و هزاران خاطره ديگر... 
آن روزها كه اولين تيرهاي كين شروع شد برايم دردناك بود، لحظات اوليه ام غير قابل شرح است، به خصوص كه ما خانواده يي به شدت عاطفي بوديم و در دنياي مناسبات عادي بسيار همديگر را دوست داشتيم، اما چه كنم، عاطفه و آن ديگري راه خود را جدا كردند، به حيوان درون خود تسليم شدند... و من بايد وارد جنگي به شدت كثيف مي شدم كه صحنه اش را او و اطلاعات آخوندي برايم چيده بودند و شدم و با افتخار...
و همين حالا هم به خودم مي بالم و البته جز خير و بركت و لطف و محبت هزاران هموطن هيچ نديدم كه هنوز هم كه هنوز است هر وقت فرصتي دست مي دهد يا در همينجا يا اگر سفري پيش بيايد، با ديدنم تنها شرمنده ام مي كنند به نحوي كه گاهي اوقات از دست اين خواهران نازنين و برادران عزيزتر از جانم مي گريزم. آري دو خواهرم نصيب روح پليد آخوندهاي خونريز شدند، اما بسيار خواهران و برادران والاقدر نصيبم شد.
حالا بنگريد كه ماماچه پليدك در حضيض رذالت از «استراتژي به گل نشسته مجاهدين» سخن مي گويد و آرزوي «محو مجاهدين» را مي كند و اطلاعيه ها و موضعگيريهاي مقاومت را به تمسخر مي گيرد... تف بر پليدي و دنائت و دريدگي، نامبرده مدعي است كه ناجي ساكنان ليبرتي است و اكنون در پايان راه آرزوي «محو» برايشان مي كند.
من نمي دانم آن زنك... ایرما گريز، برادر بزرگتري داشت كه در آن ايام در اردوي نازيها و فاشيستهاي هيتلري نباشد و يا در اردوي مقاومت عليه فاشيسم باشد؟، يا نداشت؟، و آيا آن زنك پليد هم مقاومت ضد فاشيستي را متهم مي كرد كه اعضاي خانواده اش را عليه اين شكنجه گر و حيوان مظلوم! به صحنه خواهند آورد؟، اما اگر داشت شك ندارم كه آن برادر نسبت احساسي همچون احساس من نسبت به اين خواهر ژنتيك خود داشت. فقط مي خواست جهان از اين حيوان درنده خو و شكنجه گر خالي باشد.
حيوان آشويتز پس از یک محاکمه ۵۳ روزه به مرگ محکوم گردید... ببينيم سرنوشت حيوان ليبرتي چه مي شود... من در حال گردآوري مستندات جرم و مدارك و شواهد عليه متهم رديف يك اين پرونده هستم...
8 خرداد 1393

۱۳۹۲ بهمن ۸, سه‌شنبه

شعار «مرگ بر خامنه ای» و «مرگ بر ديكتاتور» در زندان گوهردشت کرج

اعتراض زندانيان به شدت يافتن انتشار پارازيت بر بند زندانيان سياسي و محروميت از رسيدگيهاي درماني 


 دبيرخانه شوراي ملي مقاومت طي اطلاعيه يي اعلام كرد:

صبح شنبه 5بهمن ماه، دهها نفر از نیروهای گارد ویژه و پاسداربندها به سالن ۱۲ بند ۴ زندان گوهردشت کرج یورش بردند و زندانیان سیاسی اين بند را مورد اذیت و آزار قرار دادند. زندانیان سیاسی در واكنش به این یورش وحشیانه شعار «مرگ بر خامنه ای»، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر ظالم» سر دادند. نیروهای سرکوبگر از ترس گسترش این اعتراضات به سایر نقاط زندان  سراسیمه سالن ۱۲ را ترک کردند. در اين يورش وحشيانه جنايتكاراني مانند بحريني رئيس اطلاعات زندان، اميريان معاون زندان و آقايي شركت داشتند و حمله به زندانيان سياسي را هدايت مي‌كردند.

اين يورش به دنبال اعتراض زندانيان سياسي به پخش پارازيت بر روي سالن 12 بند 4 زندان گوهردشت، محروم بودن از رسيدگيهاي درماني، بستن كتابخانه بند كه توسط خود زندانيان ايجاد شده، صورت گرفته است.
عمده زندانيان سياسي زندان گوهردشت کرج به دژخيمان وزارت اطلاعات هشدار داده اند که در صورت رسيدگي نكردن به خواستهاي آنها و قطع اين شكنجه ها و اعمال فشارها، به اقدامهاي اعتراضي از جمله دريافت نكردن جيره غذايي زندان دست خواهند كرد. در روز شنبه 11 آبان نيز زندانيان سياسي سالن12 بند 4 زندان گوهردشت در اعتراض به پخش امواج پارازيت در داخل زندان دست به اعتصاب غذا زدند.
دژخيمان رژيم آخوندي در زندان گوهردشت، از مدتها پيش اقدام به انتشار مستمر امواج پارازيت بر بندهاي زندانيان سياسي مي‌كنند. از اواخر مهرماه، دستگاههاي جديدي به مجموعه تجهيزات انتشار پارازيت اضافه شده است. اين اقدام ضدانساني كه به منظور مسدود كردن تلفنهاي همراه و اخلال در هرگونه ارتباط تلفني زندانيان و جلوگيري از درز اخبار زندان به بيرون صورت مي گيرد، سلامتي زندانيان را به شدت به خطر انداخته است. پخش پارازيت كه سرطان زا نيز هست، علاوه بر ساير فشارها و محدوديتها و اقدامهاي سركوبگرانه اين زندان را به محلي براي مرگ تدريجي زندانيان تبديل كرده است.
طي روزهاي اخير حال زنداني سياسي محمد بنازاده اميرخيزي،67ساله بر اثر شدت يافتن پخش پارازيت به وخامت گراييده است. وي كه از زندانيان هوادار مجاهدين است، حين انتقال به بهداري زندان، تعادل خود را از دست داد و بر اثر زمين خوردن در ناحيه كتف و دست دچار شكستگي شد و سر وي نيز زخمي گرديد. دژخيمان به رغم شكستگي شديد دست وي و نيازش به عمل جراحي، اين زنداني سالمند را  با درد جانكاهش رها كرده و از كمترين رسيدگي مورد نياز به او خودداري مي كنند.
در روز 20ديماه نيز یک زندانی70ساله کُرد عراقي به نام معروف عزیز بر اثر امواج پارازیت بیمار شد و به بیمارستان انتقال يافت.
پخش پارازيت تنها يكي از شكنجه ها و فشارهايي است كه به طور مستمر بر زندانيان سياسي اين اردوگاه مرگ اعمال مي شود. وضعيت فاجعه باري كه در دوران آخوند جنايتكار روحاني نه تنها كاهش پيدا نكرده بلكه با شدت بيشتر بر زندانيان سياسي كه تمامي آنها بر اثر تحمل شكنجه ها و شرايط وخامت بار زندان از انواع بيماريها رنج مي برند، اعمال مي شود.

مقاومت ايران ارگانهاي بين المللي به ويژه شوراي عالي حقوق بشر و كميسر عالي حقوق بشر ملل متحد و گزارشگران دستگيريهاي خودسرانه، شكنجه و گزارشگر ويژه نقض حقوق بشر در ايران را به اقدام عاجل براي آزادي زندانيان سياسي و توقف فشارها و شكنجه هاي ضدانساني فرا مي‌خواند.

۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

ايران: ممنوعيت كامل فيس بوك و توييتر.. 6 وزير كابينه روحاني عضو كميته سانسور هستند و اجراي فيلترينگ به عهده وزارت ارتباطات اوست

دبيرخانه شوراي ملي مقاومت طي اطلاعيه يي اعلام كرد: 
 در حالي كه آخوند روحاني، با لودگي در نيويورك مدعي شد همه مردم حتي در روستاها نيز به اينترنت دسترسي آزادانه دارند، مقامات رژيم در روز 4 بهمن اعلام كردند «شبكه هاي اجتماعي فیس بوک و تویيتر را به دلیل مسائل قانونی و با قاطعیت فیلتر کرده ایم».
پاسدار جنايتكار عبدالصمد خرم آبادي دبير ارگان سركوب موسوم به «کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه» گفت اين تصميم در «کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه که 13 عضو دارد» گرفته شده. وي افزود «شش نفر از آنها وزیر اطلاعات، ارتباطات، فرهنگ و ارشاد، دادگستری، علوم و آموزش و پرورش هستند. سه عضو هم از تبلیغات اسلامی، صدا و سیما و نیروی انتظامی است، یک نفر هم از شورای عالی انقلاب فرهنگی و دو نفر هم نماینده مجلس». اين مزدور كه در يك برنامه تلويزيوني صحبت مي‌كرد براي توجيه اين اقدام سركوبگرانه افزود: «فيس بوک یک سایت آمریکایی است و از سوی یک صهیونیست اداره می شود، بقیه سهامداران آن هم صهیونیست هستند.... علاوه بر اینها فیس بوک ابزاری است در اختیار سيا».
مهدي اخوان، عضو ارگان سركوب موسوم به «شورای عالی فضای مجازی» گفت: مسئول اعمال «فیلترینگ وزارت ارتباطات است. البته مجموعه ای در قوه قضاییه و جاهای دیگر داریم که در این مورد تصمیم گیری می کنند و محتوای سایتها را مورد بررسی قرار می دهند و محتوای مجرمانه را مشخص می کنند اما مجری فیلترینگ دولت است». او افزود «تفاوت نگاه دولتها زیاد فاحش نبوده چون وزارت ارتباطات کار فیلترینگ را انجام می دهد. الان چند ماه است دولت تغییر کرده اما تفاوت خاصی در این حوزه ها ایجاد نشده است.... خیلی جاها دولت به دلیل اینکه نمی تواند یک محتوای خاص را حذف کند مجبور به حذف کل محتوا و سرویس می شود». او با تأكيد بر ممنوعيت استفاده از فيلترشكن گفت «اگر فیس بوک قرار است فیلتر شود دیگر کسی نباید به آن دسترسی داشته باشد، ولو با فیلتر شکن! (خبرگزاري سپاه پاسداران-فارس- 4بهمن 1392). شوراي عالي مجازي، براي اعمال سركوب و سانسور در سال 90 به دستور شخص خامنه اي ايجاد شد و بالاترين مقامهاي رژيم از جمله آخوند روحاني، رئيس جمهور رژيم و پاسدار-سرلشكر محمد علي جعفري فرمانده كل سپاه پاسداران از جمله اعضاي آن هستند.
اين يك حلقه جديد در اقدامهاي سركوبگرانه اينترنتي توسط رژيم آخوندي است كه از مدتها پيش شروع شده است. يك سال پيش ارگان جديدي به نام « قرارگاه جنگ نرم» در ستاد كل نيروهاي مسلح رژيم به وجود آمد كه دست كم 20هزار پاسدار در «اجراي فرمان خامنه اي براي مقابله با جنگ نرم» در آن به كار گرفته شده اند (روزنامه حكومتي بهار-13دي91). همزمان سپاه پاسداران با راه اندازي شبكه اينترنتي موسوم به «بصير» تلاش كرد ارتباط كاربران ايراني با شبكه جهاني اينترنت را قطع و آنها را وادار كند از اين شبكه كه تحت كنترل پاسداران است، استفاده كنند. ماه گذشته نيز خامنه‌اي، در يك فتواي مسخره چت كردن دختران با پسران را حرام اعلام كرد.
در همين حال، پاسدار ساجدي نيا، سركرده نيروي انتظامي تهران بزرگ، از پلمب كردن 67كافي نت تنها در هفته اول مرداد خبر داد (خبرگزاري حكومتي ايسنا-5مرداد). پيش از او نيز دبير شوراي عالي فضاي مجازي رژيم، «دور زدن سامانه فيلترينگ براي دسترسي به شبکه‌هاي اجتماعي در اينترنت را جرم» خوانده بود.
به موازات اختناق فزاينده اينترنتي رژيم با تمام قوا در تلاش براي جلوگيري از دسترسي به ماهواره است. وزير اطلاعات روحاني در اولين روزهاي كارش از مصادره 16هزار تجهيزات ماهواره و دستگيري 125تن خبر داد (خبرگزاري وزارت اطلاعات-مهر-23مرداد92). فرمانده انتظامي همدان نيز اعلام كرد: تنها در شش ماه اول سال 92، 32هزار بشقاب ماهواره اي جمع‌آوري شده است. (خبرگزاري مهر-16مهر92). رسانه هاي حكومتي در 22 آذر از ضبط 5000 دريافت كننده ماهواره اي در بندرعباس خبر دادند.
علي جنتي، وزير فرهنگ و ارشاد روحاني، با اشاره به «تبليغات منفي دشمنان از طريق ماهواره ها و سايتهاي مختلف» در اين باره گفت: «يكي از منابع اصلي الگوهاي ضد (رژيم) و غلط همين ماهواره ها، سايتها و شبكه هاي اجتماعي هستند كه با جمع‌آوري مقطعي در مدت زمان اندكي دوباره شاهد استفاده آن از طريق مردم هستيم» (خبرگزاری مهر-22شهريور92). وي متعاقباً از روي آوردن 71درصدي مردم به ماهواره ها ابراز نگراني كرد (رسانه هاي حكومتي- 26آذر92).
تشديد خفقان و سانسور، با توافق شخص روحاني و مشاركت فعال كابينه او يك بار ديگر نشان مي‌دهد مأموريت اين آخوند جنايتكار هيچ چيز جز نجات رژيم منحوس ولايت فقيه از سرنگوني محتوم نيست. خامنه اي و رئيس جمهور جديدش كه به ناگزير در پروژه دستيابي به بمب اتمي يك قدم عقب نشيني كرده اند، مذبوحانه تلاش مي‌كنند با افزايش اعدام و سركوب و اختناق و سانسور و همچنين با تشديد تروريسم و جنگ افروزي در منطقه تعادل رژيم رو به سقوط خود را حفظ كنند.

مقاومت ايران بار ديگر نسبت به چشم پوشي جامعه جهاني، به ويژه اتحاديه اروپا و آمريكا و سازمان ملل بر نقض وحشيانه و سيستماتيك حقوق بشر به بهانه مذاكرات اتمي هشدار مي‌دهد و تأكيد مي‌كند اين رويكرد نه تنها اين رژيم را در كشتار و جنايت بلكه در دستيابي به بمب اتمي نيز تشويق مي‌كند.