۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

شکرگزاری:بيلاني از(خلاصه اي از) اعتصاب غذاها در سال ۲۰۱۳ تینا دوپوی طنزنويس آمريكايي در nj.com

 25 نوامبر 2013
وقتی که لینکلن آخرین پنجشنبه ماه نوامبر را به عنوان تعطیلی فدرال، شکرگزاری، اعلام کرد او از شهروندان دعوت کرد تا از آن به عنوان یک دیه [کفاره] استفاده کنند؛ یک روز برای دعا برای یتیمان، بیوه زنان، عزاداران و کسانی که متحمل درد و رنج میشوند به عنوان آنچه که او آنرا "درگیری های اسفناک داخلی" توصیف کرد.
این ۱۶۰مین سالگرد اعلام آن است. به طریقی روز "طلب مغفرت فروتنانه"  كه اينروزها به دادن شیریني و تخم مرغ رنگي يا اسباب بازي مخصوص شكرگزاري كه معمولا از فروشگاه والمارت به قيمت 30 دلار خريداري ميشود تبديل شده است
بنابراین، در حالی که ما خودمان را آماده پر خوری شیرینی کدو(شيريني پاي كدو از شيريني هاي معروف است كه درروز شكرگزاري سرو ميشود) میکنیم – تا برای تمام آنچه که ما شکرگزار آن هستیم با یک جشن کربوهیدرات کما آور(خوردن در حد مردن) آنرا جشن بگیریم – من فهرست اعتصاب غذاهای قابل توجه ۲۰۱۳ را ارائه میدهم: کسانیکه امتناع از خوردن موادغذایی ا  به عنوان یک وسیله برای ابراز نارضایتی و به اطلاع عموم رساندن آن استفاده میکنند.
۱) زندانیان زندان کالیفرنیا
سپتامبر پایان بزرگترین اعتصاب غذا در تاریخ زندان کالیفرنیا بود. حدود ۳۰۰۰۰ زندانی برای ماه ها از خوردن غذا امتناع ورزیدند تا برای پایان دادن به حبس انفرادی نامعلوم [بی انتها] فراخوان دهند. عمل جداسازی شدید و طولانی مدت تبدیل به یک امر متداول در آمریکا شده است: بنا به آخرین اطلاعات انتشار یافته توسط دولت فدرال ۸۱،۶۲۲ زندانی در حبس انفرادی هستند – زندان کالیفرنیا به تنهایی ۱۱،۷۳۰ نفر از آنان را زندانی کرده است. جامعه بین المللی و سازمان های حقوق بشری انزوای طولانی مدت را شکنجه تلقی میکنند. به دلیل اعتصاب غذای گسترده زندانیان، استماع و جلسات قانونگزاری در مورد این موضوع انجام گرفته بود.
۲) زندان خلیج گوانتانامو
در اوج آن در ماه ژوئیه، از ۱۶۶ مرداني که به طور نامحدود در گیتمو نگاه داشته میشوند ۱۰۶ نفر از خوردن امتناع کردند. ۸۶ نفر برای انتقال آماده شدند و با این وجود آنها هنوز در ساحل بدنام گولاگ در اعتصاب [تحصن] هستند. تنها وسیله آنها برای اعتراض رد روزی [خوردن] است. برای خنثی کردن این به آنها به زور از طریق شلنگهای معده ای که پروسه ای درد آور است غذا خورانده میشود. اولین قول اوباما به عنوان رئیس جمهور این بود که گوانتانامو را ببندد. در مورد غذا دادن [اجباری] اوباما گفت: "من نمیخواهم این افراد بمیرند." تعدادی از زندانیان به رد غذا خوردن ادامه میدهند و در نتيجه به زور به آنهاغذا داده میشود.
۳) ناراضیان ایرانی
در ۱ سپتامبر، ۵۲ نفر از افرادی که با رژیم توتالیتر [دیکتاتوری] ایران مخالف هستند در یک مرکز محصور شده در عراق به نام کمپ اشرف با گلوله به قتل رسیدند. تمامی قربانیان بی سلاح بودند و بسیاری از آنها هنگامی که به قتل رسیدند دستانشان از پشت بسته شده بود. این اعدامها توسط نیروهای ویژه عراقی انجام گرفت که مسئول گرفتن هفت گروگان (یک مرد و شش زن) از آنجا نیز هستند. بیم آن میرود که این گروگانها به رژیم ایران مترصد شوند که با شکنجه و متعاقبا اعدام رو به رو خواهند شد. ایرانیان تبعیدی که برخی تخمین میزنند چند صد نفر باشند در پنج کشور جهان برای آزادی گروگانها در اعتصاب غذا به سر میبرند.
۴) گیانراج رای
یک سرباز سابق ارتش انگلستان که در گورخا در هنگ کنک خدمت میکرد. آقای رای از خوردن امتناع ورزیده است تا زمانی که با همکاران سرباز نپالی او مستقر در انگلستان مشابه سایر سربازان انگلیسی رفتار شود. در زمان نوشتن این مقاله او در روز ۱۴ اعتراض خود به روزنامه دیلی میرور گفت: "من به نام حیثیت و برابری برای تمامی گورخا ها خواهم مرد.
۵) معترضان مهاجرت
کارکنان مراقبتها ی خانگی وابسته به اتحادیه بین المللی خدمات کارکنان در مقابل دفتر نماینده تندرو ضد مهاجرت غیر قانونی، گاری میلر جمهوری خواه از کالیفرنیا، یک اعتصاب غذای ۲۴ ساعته برگزار کردند. این شب زنده داری به منظورجلب توجه به نیاز به اصلاح قانون مهاجرت بود.
۶) رئیس آب و هوای فيلیپین یاب سانو

در حالی که او در اجلاس سازمان ملل در ورشو لهستان در رابطه با تغییر آب و هوا شرکت کرده بود ۴۰۰۰ نفر از مردم کشورش بر اثر یک طوفان [گردباد] کشته شدند. او از اینکه این را اعتصاب غذا بنامد امتناع میورزد. در عوض، او این امر را روزه داوطلبانه در همبستگی با قربانیان طوفان که نمیتوانند بعد از این طوفان غذا پیدا کنند قلمداد کرد. او از دولت ها خواست تا کنترل آلودگی ها را افزایش دهند.

۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

زنده باد فرمانده كل

تاریخ ایجاد در 06 آذر 1392
پرینت
محمد اقبال
ترديد نبايد كرد كه اعتصاب غذايي كه اكنون نزديك به صد روز است از ليبرتي تا اقصي نقاط جهان ادامه دارد، عين نبرد سرنگوني است.
هيچ عنصر انقلابي و مبارزي هرگز فكر نمي كند كه با خلع سلاح ارتش آزاديبخش ملي ايران «نبرد سرنگوني» به پايان رسيد. راستي جنگ بين رژيم دد منش حاكم بر ميهنمان با مردم ايران و پيشتازانشان در مقاومت ايران و مجاهدين خلق از لحظه خلع سلاح ارتش آزاديبخش در نيمه سال 2003 به خاموشي گراييد. وگرنه چگونه است كه رژيم آخوندي درست از همان زمان بسيجي بي رحمانه عليه مقاومت و به طور خاص اشرف و اشرفيان آغاز كرد. چرا مزدورانش در عراق تحت حاكميت مالكي را مأمور كرد كه در شش و هفت مرداد 1388 به اشرف حمله كنند، 11 مجاهد خلق را به قتل برسانند، دهها تن را مجروح كنند و 36 تن را 72 روز در بدترين شرايط گروگان نگه دارند؟ چرا در 19 فروردين 90 دست به آن حمله خونبار عليه اشرف زد كه منجر به شهادت 36 تن از مجاهدان خلق شد؟، چرا يك جنگ رواني سهمگين را با 320 بلندگو به مدت 677 روز به اشرف تحميل كرد؟ چرا اين همه موشك باران و خمپاره باران عليه سه هزار اسير و چرا حمله ناجوانمردانه به تنها صد نفر در اشرف و قتل عام بي رحمانه 52 تن از آنان در 10 شهريور سال جاري؟. همه اينها چه منفعتي جز بدنامي براي اين رژيم و هرچه منفورتر شدن عروسك دست نشانده اش در عراق، نوري المالكي، داشت؟
از اينها مهم تر چرا خود رژيم و مزدورانش و رله كنندگان نر و ماده اطلاعاتش تك تك افراد مقاومت ايران و به طور خاص رهبري آن را هدف قرار داده اند و متصل فرياد مي زنند كه «سلاحتان را زمين بگذاريد، تسليم شويد، ديگر فايده ندارد، عراق جاي ماندن نيست، اعتصاب غذا راه حل نيست... » و با كمال بي شرافتي هرگونه مقاومتي و در هر شكل را زير سؤال مي برند و پرچم ننگ و تسليم را در تمامي «دنياي مجازي» به اهتزاز درآورده اند؟
رژيم ددمنش حاكم بر ميهنمان خوب دشمن خود را شناخته است. او بهتر از هر گاو و گوساله مزدور اطلاعات خودش تمامي خسارات استراتژيك حملات موشكي و زميني به رزمندگان آزادي را مي داند، اما چاره اي ندارد، آلترناتيوي كه او را به اين نقطه رسانده را خوب شناخته است. خوب مي داند كه كه در صورت باز شدن هرگونه شكافي و در اثر كوچكترين حركت اجتماعي همان گونه كه در عاشوراي سال 1388 واقع شد اين نيرو بنياد اين رژيم را از جا برخواهد كند. در آن زمان اطلاعات آخوندي خود اعتراف كرد كه «پنج منطقه تهران به دست منافقين سقوط كرده بود و اگر اين پنج منطقه به هم مي پيوست تهران سقوط مي كرد».
پس نبردي است سخت بين يك رژيم پست و پليد كه همراه با اطلاعات و سربازان بدنامش خود مركز و وسط صحنه جنگ را به عهده دارد، در ميمنه اش– جناح راست –  مماشات گران بين المللي قرار دارند و در ميسره اش، جناح جپ، گاو و گوساله هايي كه صد منشان به يك غاز هم نمي ارزد اما «فضاي مجازي» براي آنان راه تنفسي باز كرده است كه بتوانند خودي نشان بدهند. در طرف ديگر اما مردم تحت ستم ايران و پيشتازانشان در ليبرتي پرچم اصلي نبرد را در دست دارند، در ميمنه حاميان بين المللي مقاومت و در ميسره، اشرف نشانان در سراسر جهان كه اين روزها با اعتصاب غذايشان در حال ورق زدن برگ زريني از اين نبرد هستند.
تاريخ از نقش اينان كه از جان شيرين براي حفاظت ليبرتي مايه مي گذارند به نيكي ياد خواهد كرد. تاريخ خواهد نوشت كه در دوراني كه ارتش آزاديبخش ملي از سلاح محروم بود، اينان، تك به تكشان، با سلاح جان در دست و بر كف، تا چه ميزان باعث شدند كه دشمن عقب رانده شود و تا چه ميزان در جلوگيري از حمله ديگري به قيمت جان اشرفيان در ليبرتي جلوگيري كردند.
آري اين عين نبرد سرنگوني است، پس درود بر فرمانده كل آن، مسعود رجوي. همه حرفها براي اين است كه همين را نگوييم، خواهيم گفت، با افتخار خواهيم گفت و هزار بار، صدهزار بار، به تعداد شهداي تمامي تاريخ نبرد خونين مردم ايران با ديكتاتوري تروريستي مذهبي حاكم بر ايران، به تعداد تمامي اسيران و به تعداد تمامي مبارزان راه آزادي كه تا اين لحظه ايستادگي را برگزيده اند، تكرار خواهيم كرد.
همه حرف اين است، يك كلام بيشتر نيست، مسعود رجوي سمبل ايستادگي قريب به پنجاه سال مبارزه رهايبخش مردم ايران است، از زماني كه پا در راه مبارزه گذاشت تا روزي كه به مجاهدين پيوست و تا روزي كه به زندان افتاد و تا روزي كه رهبري مجاهدين خلق را بلافاصله بعد از شهادت بنيانگذاران سازمان برعهده گرفت و تا روزي كه سكان هدايت و رهبري بلامنازع جنگ بي امان با رژيم ددمنش خميني را به دست گرفت و تا امروز به پيش برد.
همه حرف همين است، او ايستاد و نسلهاي پي در پي، از نسل ماقبل خودش تا نسل خودش و دو نسل بعد از او به يمن ايستادگي او ايستادند و مقاومت كردند و مي كنند. حرف يك كلام بيش نيست، ايستادگي و پايداري. سرخم نكردن، تسليم نشدن، و ادامه دادن به مبارزه تا به آخر.
اين ستايش از مسعود نيست، فرمانده كل هست، او طي پنج دهه گذشته همچون خورشيد درخشيده است، هيچ نيازي به تعريف و ستايش نيز ندارد. با تمجيد همچو مني نيز به او افزوده نمي شود همانگونه كه با گندگاو چاله دهانيهاي مزدوران بانام و بدنام و گمنام اطلاعات آخوندي چيزي از او كم نمي شود. واقعيت سرسخت بيرون از ما به اين درخشندگي گواهي ميدهد.
پس زنده باد فرمانده كل نبرد مبارك سرنگوني
پاريس - 27 نوامبر 2012

۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

Amnesty International: URGENT ACTION ABDUCTED IRANIAN EXILES IN IRAQI CUSTODY


Further information on UA: 242/13 Index: MDE 14/021/2013 Iraq Date: 19 November 2013
URGENT ACTION
http://www.amnesty.org/en/library/asset/MDE14/021/2013/en/6e57266e-922a-4857-8ac8-e882e7fbb19e/mde140212013en.pdf
ABDUCTED IRANIAN EXILES IN IRAQI CUSTODY
The seven Iranian exiles abducted on 1 September are now known to be held by the Iraqi
security forces at an unofficial detention facility in central Baghdad. They are at risk of
torture and other ill-treatment and could be forcibly returned to Iran.
According to reliable sources, the seven were transferred under tight security to an unofficial detention facility in the
former al-Muthanna airport in central Baghdad at the end of September. The seven remain under investigation.
They are six women, Fatemeh Tahoori, Vajihe Karbalaey (aka Vajihe Karbalaey Fatah), Mahnaz Azizi (aka
Mahbobeh Lashkari), Lila Nabahat, Zahra Ramezani (aka Sedegh Ebrahimpour), Fatema Sakhie and a man,
Mohammad Ratebi (aka Mohsen Nicknamei). They are all members of the Iranian opposition group People’s
Mojahedeen Organization of Iran (PMOI).
The seven Iranian exiles were abducted on 1 September 2013 from Camp Ashraf, about 60km north-east of
Baghdad in Diyala governorate, when armed men raided the camp and shot and killed 52 residents. Video footage
and photographs showed that many of the 52 had been shot in the head, some while handcuffed. Eyewitnesses
from the camp said they had seen the seven people in handcuffs, being beaten, thrown to the ground and then
taken away in a white minibus.
The Iraqi government has denied responsibility for the attack although Iraqi forces have been responsible for
previous attacks on the camp that left dozens of residents dead. On 1 September Iraq’s Prime Minister ordered that
a committee be set up to investigate the killings. However he gave no details of the committee's terms of reference
and composition. The results of the investigation have not been published.
Please write immediately in Arabic, English or your own language:
 Calling on the Iraqi authorities to release Fatemeh Tahoori, Vajihe Karbalaey, Mahnaz Azizi, Lila Nabahat,
Zahra Ramezani, Fatema Sakhie and Mohammad Ratebi unless they are charged with an internationally
recognizable criminal offence;
 Urging them to immediately disclose their whereabouts and ensure that the seven people are protected from
torture and other ill-treatment and have access to a lawyer of their own choosing;
 Urging them to publish the outcome of the investigation into the killing of the 52 residents of Camp Ashraf;
 Reminding them of their obligations under international law not to forcibly return anyone to a country where they
would be at risk of serious human rights violations, including torture.
PLEASE SEND APPEALS BEFORE 31 DECEMBER 2013 TO:
Prime Minister
His Excellency Nuri Kamil al-Maliki,
Convention Centre (Qasr al-Ma’aridh)
Baghdad, Iraq
Email: info@pmo.iq (keep trying)
Salutation: Your Excellency
Minister of Justice
Hassan al-Shammari
Ministry of Justice
Baghdad, Iraq
Contactable in Arabic via web site:
http://www.moj.gov.iq/complaints.php
Salutation: Your Excellency
And copies to:
Minister of Human Rights
His Excellency Mohammad Shayaa al-
Sudani
Ministry of Human Rights
Baghdad, Iraq
Email: shakawa@humanrights.gov.iq
Also send copies to diplomatic representatives accredited to your country.
Please check with your section office if sending appeals after the above date. This is the first update of UA 242/13. Further information:
http://amnesty.org/en/library/info/MDE14/016/2013/en
URGENT ACTION
ABDUCTED IRANIAN EXILES IN IRAQI CUSTODY
ADDITIONAL INFORMATION
The residents of Camp Ashraf are members and supporters of the People’s Mojahedin Organisation of Iran (PMOI), a group
opposed to the Iranian government and outlawed in Iran, which formerly engaged in armed action against the Iranian
government. Camp Ashraf previously housed some 3,400 Iranian exiles, mostly members and supporters of the PMOI, who
were allowed to move to Iraq by Saddam Hussain’s government in the 1980s.
After the March 2003 US-led invasion of Iraq the camp and its residents were placed under US protection but this ended in mid-
2009 following an agreement between the US authorities and the Iraqi government. Barely a month later, on 28-29 July, Iraqi
security forces stormed the camp; at least nine residents were killed and many more were injured. Thirty-six residents who were
detained were allegedly tortured and beaten.
Iraqi troops stormed Camp Ashraf again in April 2011. The troops used excessive force, including live ammunition, against
residents who tried to resist. At least 36 people were killed and more than 300 injured. The government failed to conduct a
prompt, thorough, independent, and impartial investigation into the incident, in breach of international standards, including the
UN Principles on the Effective Prevention and Investigation of Extra-legal, Arbitrary and Summary Executions.
The Iraqi government announced in 2011 that they intended to close Camp Ashraf after relocating its residents to Camp Liberty
in Baghdad. After most had been relocated about 100 people were allowed to stay behind in Camp Ashraf to resolve remaining
property issues. Following the 1 September 2013 attack on the camp and killing of the 52 residents, the remaining 41 were
transferred to Camp Liberty under UN supervision.
According to a December 2011 memorandum of understanding between the UN and the government of Iraq, the UNHCR may
process requests for international protection from residents of the camps. Those residents who apply for international protection
are asylum-seekers under international law. So far around 2000 residents have been interviewed by UNHCR. However, many
residents have refused to be interviewed, citing security concerns. So far only around 210 residents have been resettled in third
countries, most in Albania.
Names: Fatemeh Tahoori (f), Vajihe Karbalaey (f), Mahnaz Azizi (f), Lila Nabahat (f), Zahra Ramezani (f), Fatema Sakhie (f), Mohammad
Ratebi (m)
Gender m/f: both
Further information on UA: 242/13 Index: MDE 14/021/2013 Issue Date: 19 November 2013

۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

تاریخ ایجاد در 25 آبان 1392
پرینت
محمد اقبال: آخرين وسيله دفاع
وقتي سلاحت را كه براي دفاع بود گرفته باشند، و البته وعده داده باشند و امضا هم كرده باشند كه حفاظتت را عهده دار مي شوند، و بعد پشت كرده و زير امضاي خود زده و با زير پا گذاشتن ابتدايي ترين مباني روابط بين انسانها، همان حفاظتي را كه وعده تأمينش را داده بودند به دشمنانت واگذار كرده باشند، و راه را براي كشتار بي دفاعان هموار كرده باشند، و سكوت در برابر جنايت را از حد گذرانده باشند، و بعد در برابر يك قتل عام هولناك كه طي آن 52 تن از شريفترين فرزندان ايران به شنيع ترين شيوه ها اغلب با دستهاي بسته از پشت به شهادت رسيده باشند و هفت تن ديگرشان را به گروگان گرفته باشند، بي عملي را از حد گذرانده باشند، ديگر در برابرت چه گزينه يي جز دست يازي به آخرين وسيله دفاعيت، اعتصاب غذا، باقي مي ماند؟
اعتصاب غذا، تر باشد يا خشك، يك روز باشد يا ده روز يا صد روز يا بيشتر، بسيار دردناك است، بسيار هولناك است، آن كس كه اعتصاب كرده را نمي گويم، او خودش است، رنج و درد را برگزيده، او مي خواهد پيامش را برساند و مي رساند، اما بيرون از او تو هستي كه انسانها را مي بيني كه پيش چشمانت هر آنچه دارند را، جان شيرين را، در طبق اخلاص گذاشته اند. همچون شمع آب مي شوند تا پيرامونشان را از حقيقتي تلخ آگاه كنند، درد تمام وجودت را فرامي گيرد، همراه با آنها هر روز فشار تحمل مي كني. همواره دنبال راه حل هستي كه چگونه كمكشان كني، دلت مي سوزد، انسان هستي ديگر، انسان وقتي انسان ديگري را مي بيند كه روزگار به دردش آورده، آرام و قرار ندارد. اگر توانستي مي روي به آنها مي پيوندي، به هر علتي نتوانستي، غذا از گلويت پايين نمي رود، رساندن پيامشان را وظيفه مبرمت مي بيني، شب و روز نداري و تا مي تواني تلاش مي كني.
حالا اگر اين اعتصاب كنندگان نه در شهري در اروپا يا آمريكا، بلكه در يك زندان آن هم در عراق - تحت حاكميت يك باند جنايتكار مزدور آخوندها - باشند، از هر طرف در محاصره توطئه ها و اين كه هر آن هم احتمال يك حمله موشكي جنايتكارانه ديگر نيز وجود داشته باشد. اگر آدم هدف و مرامي نداشته باشد در اين جور جاها يك مرتبه دلش مي خواهد سر به بيابان بزند. ياوه هاي سگان نر و ماده يي كه زير نور ماه عوعو كنان سينه چاك مي كنند كه «ساكنان ليبرتي وادار به اعتصاب غذا شده اند» به كنار، كه چه بسا لازم باشد جداگانه به اين مقوله پرداخت، چون هر كودكي مي داند كه اين جور امور با وادار شدن و دستور و فرمان يك ثانيه اش هم عملي نيست چه رسد به هفتاد و شش روز و بيشتر. اما وقتي جدي فكر كني و شرايط را در نظر بگيري دلت خواهد خواست كه فرياد بزني كه نه، حداقل شما نه، بگذاريد من اينجا اعتصاب مي كنم، شما حداقل برويد و به امنيت خودتان مشغول شويد، شما زير تهديد هستيد، شما سالها است تحت انواع محاصره ها قرار داريد، شما ديگر دينتان را ايفا كرديد، به عهدتان وفا كرده ايد و مي كنيد، بس است، بيش از اين درد و رنج براي شما روا نيست، اكنون بگذاريد ما، در خارج كشور جاي شما را پر كنيم.
همين كه كلمه امنيت را به كار ببري، با ترم حفاظت در كنارش، درخواهي يافت كه ساكنان ليبرتي نيز هم اكنون تنها با اين سلاح است كه مي توانند به خواسته هاي حداقل خود، حداقلهاي حفاظتي و امنيتي، برسند. جز اين چگونه مي توان افكار عمومي بين المللي را عليه سگ زنجيري آخوندها، حرامزاده يي به نام مالكي بسيج كرد؟ آنگاه درميابي كه اتفاقا اين اقدام دردناك، اعتصاب غذا، يك اقدام دقيقا حفاظتي و امنيتي است، براي جلوگيري از ريخته شدن خون بيشتر.
وقتي در ميان اعتصاب غذا كنندگان، اشرف نشانان در شهرهاي مختلف اروپا و آمريكا هستي و يك بار چهره يكي از مجاهدان ليبرتي را نشان مي دهند كه به علت ضعف ناشي از اعتصاب كارش به بستري شدن كشيده، درد و رنجت بيشتر مي شود، نگاه به چهره كنار دستي ات مي كني، چهره اش بشاش است، اما مي بيني كه توان جسمي اش تحليل رفته، اگر جوان باشي و يا بنيه قوي داشته باشي، حتي به ذهنت مي زنت كه پيشنهاد بدهي، نه برويد، شما برويد من اينجا تا آخر به جاي همه تان خواهم ايستاد.
باز برمي گردي، به ليبرتي و مجاهدان راه آزادي مي انديشي، و درد و رنجي كه تحمل مي كنند، آن هم به جرم اين كه برگزيده اند تا در راه آزادي مردمشان از همه چيز خود بگذرند، آنگاه عزمت جزم تر مي شود. مي بيني نه تو تنها نيستي، يك جمع بزرگ هستي كه مي تواند آن چه را كه مي خواهد تا جايي كه امكان داشته باشد، به آنان كه بايد، تحميل كند.
در پايان، كدام انسان شريف و آزاده يي است كه از ته دل آرزو نكند كه اين همه درد و رنج و فشار ناشي از اعتصاب غذا، با برآورده شدن حداقل خواسته هاي اشرفيان در ليبرتي و اشرف نشانان در نقاط مختلف اروپا و آمريكا هرچه سريعتر پايان نيابد؟ و البته كه مبارزه در همه اشكال آن تا پيروزي محتوم توقف پذير نيست و ادامه خواهد داشت..
پاريس - 15 نوامبر 2013