محمد اقبال
توضيح ضروري. اين
مقاله سه سال و نيم پيش وقتي كه در اشرف بودم نوشتم و همان موقع منتشر شد. اما
امروز با ديدن موضعگيريهاي دو نامبرده ديدم چه بسا به خواندنش بيارزد.
بشر جائز الخطاست بهويژه
اگر از بياطلاعي باشد. راستش را بخواهيد من تا مدتها فكر ميكردم اين تريتا پارسي
و ري تكيه يك زوج ايراني آمريكايي هستند. علت هم تشابه بسيار بالاي مقالاتشان با هم
بود. اما در يك مطلب انگليسي عكسي از ”تريتا” را با يك قبضه ريش ديده متوجه شدم كه
اشتباه ميكردهام. كم كم فهميدم اينها در واقع نمايندگان مقام معظم رهبري در آمريكا
هستند و بنياد ”علوي” دارند و لابيهايي بهچه گستردگي... و داستان بيخدارتر از اين
حرفها است.
صبح در كيهان شريعتمداري
مقالهيي را خوانده بودم با عنوان ”برادر خواندههاي القاعده چرا در راهروهاي كنگره
رژه ميروند؟” به قلم تريتا پارسي. اصل مقاله را در هافينگتون پست ديده و عمدا نخوانده
بودم. كيهان به نقل از تريتا از يك معامله گسترده با ”گروهك تروريستي منافقين” خبر
داده و نوشته بود ”اين اقدام، هرچند که به نام حمايت از جنبش سبز انجام ميشود اما
به ضرر بقيه گروههاي اپوزيسيون تمام خواهد شد”. واقعا كه ”برادر حسين” تيرخلاصزن و
اين تريتا چقدر دلشان به حال ”بقيه گروههاي اپوزيسيون” سوخته است!. شب هم در كنار ساير
اشرفيان جلسه استماع كنگره در 16 تير را نگاه ميكردم كه رسيد به حرفهاي ”ري تكيه”.
طبيعي بود كه با غر و لند بچهها روبرو شود. اما من به دقت گوش دادم. بعدش كه تمام
شد يك مروري كردم. پاك مهمل ميبافت: متن كامل در سايت مجاهدين موجود است، اما بياييد
با هم نگاهي به سرتيترهاي اين مهملات بيندازيم: ”مجاهدين در دهه 1960 در ايران به عنوان
يکي از بسيار گروههاي اپوزيسيون[!!] عليه شاه بنيانگذاري شدند... خودشان را با ماهيت
ايدئولوژيهاي مختلط با دگمهاي نامتجانس متمايز کردند[!!]... مارکسيسم از گستره مراحل
تاريخ و از لنين اهميت تشکيل يک حزب پيشرو و...” بعد يك مشت اراجيف ديگر در مورد ”فلسفه
بنيادين و اسلام شيعه و شهادت و ارجحيت جنگ چريكي و خشونت و ضديت با امپرياليسم و ويت
كنگ و راديكال و استثمار و فلسطين و ويتنام”.
و بالاخره نتوانست اين
يكي را اذعان نكند كه : ”بايد تأکيد شود که در تمامي دوران دهه ۷۰ مجاهدين حمايت زيادي در ايران داشتند بهخصوص در ميان روشنفکران و کارگران،
پيام مقاومت و سابقه مقاومتشان در برابر شاه خيلي از تودهها را جذب کرد”.
حالا اين ”خيلي از تودهها”
ببينيم چهشدند؟: ”نقطه چرخش مجاهدين در سال ۱۹۸۱ بدشانسي براي ايران [!!!] بود که رژيم مذهبي درگير يکي از بيرحمانهترين سرکوبها
و اعدام بسياري شد[!!]”.. بعد هم دوباره به رله حرفهاي اطلاعات آخوندي پرداخت كه:
”پرسنل مجاهدين عليه رژيم ايران در کنار عراقيها جنگيدند... با توجه به فرهنگ مليگرايانه
[!!] ايرانيها اين اعمال بهعنوان خيانت عليه وطن [!!] تلقي ميشد...”.
البته در پايان لطف ”آقا
رضا” (ري) شامل حال ما اشرفيان شد و افاضه فرمود: ”سؤالي که باقي ميماند اين است که
با ساکنان کمپ اشرف چه بايد کرد؟. بسيار کار اشتباه و غيراخلاقي خواهد بود که آنان
را با اجبار به ايران بفرستيم”. واقعا كه دست شما درد نكند. ولي خوب البته اينجايي
كه نشسته بود اين حد از انعطاف را نياز داشت، وگرنه با آن سوابقي از مجاهدين كه برشمرد
و باب فيلنر هم بهكنايه و البته با زبان خودش گفت ”باباجان ما را ترساندي!”، بايد
همچون خود ”امام خميني” و مقام معظم خواهان تمام كش كردن حتي مجروحينمان در اشرف تا
نفر آخر ميشد.
ميگويند شغالي از قاطري
پرسيد پدرت كيست؟، قاطر برخلاف هميشه پاسخ داد: پدر من الاغ و مادرم اسب است! اما تو
شغال خونخوار ديگر اين سؤال را نكن كه خودت دچار بحران هويت هستي و معلوم نيست بالاخره
سگي؟، روباهي؟...
موجودات دورگه استعماري
ارتجاعي هم انواع مختلف دارند.
محمد اقبال تير 1390